یک عصر به‌یادماندنی با استاد ناظم

امروز افتخار داشتیم که در کنار جمعی از شاگردان و همکاران قدیمی، مهمان خانه‌ی گرم، صمیمی و پرطراوت استاد ارجمندمان، آقای ناظم، باشیم. معلم زبان دوران دبیرستان، مردی خوش‌اخلاق، منظم، جنتلمن و متین، که خاطره‌اش برای بسیاری از ما نه فقط در حافظه، بلکه در جان‌مان باقی مانده است.

خانه‌ی آقای ناظم، خود بخشی از شخصیت اوست؛ خانه‌ای آراسته، با گل‌ها و گیاهانی سرزنده که در هر گوشه‌اش نشانی از سلیقه، دقت و علاقه‌ی صاحب‌خانه به زیبایی و طراوت طبیعت دیده می‌شد. برای کسانی که روزی شاگرد کلاس‌های زبان او بودند، این گل‌ها یادآور همان اصرار دل‌نشین آقای ناظم بر قرار گرفتن گلدانی کوچک روی میز تدریس بود؛ گلدانی که همیشه در کلاسش حضور داشت، گویی نماد زندگی، نظم و ظرافتی بود که در روح آموزش او جاری بود.

در این دیدار گرم و خاطره‌انگیز، جمعی از شاگردان سال‌های دور و همکاران آن روزهای مدرسه، هر یک با دلی پُر و چشمی براق، از روزگاران گذشته گفتند. از کلاس‌های پرشور، از درس‌هایی که هنوز در زندگی جاری‌اند، از رفتارهایی که هنوز الهام‌بخش‌اند. چهره‌ها شاید کمی تغییر کرده بود، اما نگاه‌ها همان نگاه‌های مشتاق بودند؛ همان احترام، همان صمیمیت.

آقای ناظم، با طمأنینه و متانت همیشگی، ما را به گشت‌و‌گذاری در خاطرات دعوت کرد. آلبوم‌های پر از عکس‌های زیرخاکی، صحنه‌هایی از روزهای پرهیاهوی مدرسه، اردوها، مراسم‌ها، و قاب‌هایی که آدمی را نه‌فقط به گذشته، که به معنا و عمق آن روزها می‌برد. هر عکس، دریچه‌ای بود به گذشته؛ و هر خاطره، پلی به احساسات امروز.

در کنار استاد، جوانی برومند نیز حضوری چشمگیر داشت: امیرحسین، نوه‌ی آقای ناظم، که با روی خوش و پذیرایی گرم و دقیقش، مهمان‌نوازی را به زیباترین شکل ممکن معنا کرد.

و در نهایت، همه چیز با همان جمله‌ای که عنوان برنامه بود معنا یافت: «یک فنجان چای با آقای ناظم». فنجانی ساده، اما پُر از خاطره، محبت، و اصالت. چایی که در آن، طعم سال‌ها تلاش و عشق به آموزش را می‌شد مزه کرد.

سپاس از آقای ناظم، که نه‌تنها معلم ما، که بخشی از خاطره‌ی جمعی ما هستند.